فاضل نظری

ساخت وبلاگ

ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد

کوچ تا چند؟! مگر می‌شود از خویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داد

اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد

چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته‌ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد

باید امشب بروم ......
ما را در سایت باید امشب بروم ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ava123f بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 0:44